اون مشاهده مهمونم تا در خونه بیشتر فکر کنم میخوان مطمئن بشن که حتما رفته  



جالب بود 

 واقعا که دمتون گرم من که حیرت زده شدم از این همه



استقبال برای خوندن یک آل یاسین به نیت فرج 





                                واقعا جای تشکر داره

 پس خیلی بی رو دربایستی میگم



 آقای تنها ترین سردار پست هاتون جالبه ولی هنوز پروفایلتونو



ندیدم ، امضاتونم خیلی جبروت و سور تشریف دارن اگر بهشون

بگین یکم لبخندم چاشنیش کنن بد نیست



  سیبیلتونم معرکه ی  





ینم عکستون

 منم که خودم بعضی روزها 3 یا 4 ساعت بعضی وقتهام اصلا نمی رسم



ولی انجمن رو بیشتر دوست دارم تا چت روم  

 فکر کنم یک نفره که اون پشت نشسته



راستش کیه پشت پرده نشسته

  همین  زنها  با بعضی حرفهاشون خیلی از کارهای مردها رو راه میندازن  

 بازم یک هیچ به نفع زنها 

 

 

شایعه نکنین ادمین اونی که عینک زده‌ست، بعدم ایشون اومدن اون مفسد فی الارض رو بیاره یاران منتظر ادمش کنن .



  



خدا نکشت پونه نمیتونم جلوی خندمو بگیرم





منم اعلام موافقت میکنم موضوع اینه آدم خوبه که ببینه اقلا از کی فرمان می بره

 





















 دیدم ماشالله تعداد زیاده گفتم دو تا کیک بزارم که شاید به همه برسه



آرزو میکنم خوشبخت بشی  البته + یک خبر خوب همین امروز

 جالب بود اشکمو درآورد

 خدایا سلامتی اماممون رو از شما می خوایم مملکت در بحرانه التماس میکنم امام مون رو حفظ کنید تا مثل همیشه دلمون گرم باشه  

 بزار بگردم ببینم از بینش چیزی پیدا میکنم که بشه تو پست     بزارم 



فکر کن یکروز دخترها برن جبهه..... 



نیلوفر اون پسره رو بکش، نه خوشکله گناه داره



سارا اون خشابها رو پر کن،وایستا لاکم خشک شه



نازنین پس پرا شلیک نمیکنی بزار موهامو ببندم



مریم فردا میریم خط مقدم، ای وای من چی بپوشم.....






بابا بزرگم هشتاد سالشه همیشه اصرار می کنه که بزارین من از خونه تنهایی برم بیرون مگه زندانی گرفتین؟

میخوام برم بیرون نون و روزنامه و اینا بگیرم........

بالاخره یکروز بعد از کلی اصرار گفتیم باشه برو ولی مواظب باش... اونم رفته تو نونوایی محل به همه اونهایی که تو صف بودن گفته: عجب روزگاری شده 5 تا دختر دارم 5 تا هم پسر اونوقت تو این سن و سال من پیرمرد باید بیام تو صف وایستم نون اوهارو بگیرم ....

تا یک مدت هر کس منو تو محل می دید نصیحتم میکرد.....